بشنو از نی... هر چیزی حرفی برای گفتن دارد...زمان...برگ های درختان...می شود شنید...عین صدای نی..
مترجم این زبان عشق است.عشق! باید زبان عشق را بلد بود تا فهمید در آموزشگاه طبیعت !
آبشار...رودخانه... باید از آتش یاد گرفت..هم یار ماست هم دشمن ما..او با زبان عشق با ما حرف می زند.... اگر از طبیعت آسیب دیدی چون زبانشان را بلد نیستی !
خدا ... معلم بزرگ عشق...باید زبان عشق را از او یاد گرفت...هیچ کسی دیگر جز او نمی تواند به تو یاد بدهد...مگر کیمیاگری چیست؟ اگر یک مشت ریگ در دست علی الماس شد، او کار عجیبی نکرد ، زبان عشق را یاد گرفته بود... در مدرسه ی پاکی..عشق.. خدا !!
به صدای درونت گوش کن...باید سکوت کنی تا صدا ی عشق را بشنوی... درون تو پر از فریاد است..
گوش کن... با خودت آشتی کن...چرا از خودت فرار می کنی...تا کی؟
از همین امروز زبان عشق را یاد بگیر..الان !!
آن وقت بگو : کن. تا جهان هستی بگوید : فیکن!
آری عشق کیمیا می کند!
خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 197