محمد سام قریبیان : (نویسنده : نیلوفر لاری پور)
گوش بسپار به نجوای پرنده های مهاجر .
صدای پرنده هایی که از دور دست می آید و انگار تا هزار سال دیگر هم ، تکراری نمی شود .
همان که شب ها روی سجاده ای از گلهای نیلوفر ، نام تو را زمزمه می کنند .
از تو چیزی می خواهند که رویایشان شود .
رویایشان دور نیست . دیر نیست . همین نزدیکیست .
در نسیم جریان دارد و در باران می وزد .
گوش بسپار به آوای غریبی که گلهای مرداب مدام تکرار می کنند .
صدای خنک باد در لابه لای نیزار های عاشق که مسهور از عطری از سرزمین های ناشناخته اند .
می دانم این آرامش و سکوت دشت ، به حرمت نام زیبای توست . پس تکرار می کنم نامت را .
تو نیز همراهم کن با نسیمی که قراراست سلام این دشت را به تو برساند . مثل قاصدک .
همراهم کن با هرچه روشنیست . همراهم کن با هرچه به سوی تو جریان دارد .
گوش کن به همهمه ی غبار سبزی که از چشم های درخت پیر جاری شده .
می چرخد و به آسمان می رسد . ترانه می خواند و اوج می گیرد . مرا از غبار کمتر ندانید .
من هم راه رسیدن به تو را پیدا می کنم . فقط کمی به من فرصت بده .
بی شک تو همان خدایی . همان قادر و جاودان و بی تکرار .
تو زبان تمام موجودات را می دانی . به درد دل عاشق من گوش کن .
سخت است اما من می خواهم بازبان بی زبانی با تو سخن بگویم .
توانش را به من ببخش تا کلماتی را که به بال این چکاوک ها سنجاق کرده ام به سویت پرواز دهم .
توقعم زیاد نیست . رویایم بی نهایت است . مگر تو همین را نمی خواستی .
روی سجاده ای از گلهای نیلوفر مرداب ، در این سکوت عاشقانه ، هم صدا با شب و ستاره ، نام زیبای تو را زمزمه می کنم .
این زمزمه ، دهانم را شیرین می کند .
خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 294