افسانه شعبان نژاد:
نشسته ام لب ایوان و خیره ام به خیابان
به خنده های حبابی، به این همه غم پنهان
به آبهای کثیفی که غرق خواب زلالند
چنارهای بلندی که غرق فکرو سوالند
به سوی این همه عابر، به سوی این همه ماشین
به سوی این همه چشمی که خیره مانده به پایین
کسی به فکر پرنده، کسی به فکر هوا نیست
نگاه منتظری در کنار پنجره ها نیست
*********
محمدعلی اینانلو:
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی
سهیل محمودی
خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 243