خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!

ساخت وبلاگ

امکانات وب

1

آمارگیر حرفه ای سایت

-->-->-->
فونت زيبا ساز

نیت کنید و اشاره فرمایید

-->-->-->-->-->-->-->فونت زيبا ساز
1
-->-->-->2 استخدام ميمون الغواص ادا ا ردت استخدام ميمون الغواص فتتريض ثلاثة ايام وتتلو الاسماء كل ليلة 400 مره وفي الليلة الثالثة تكتب الاسماء علي فتيلة كتان زرقاء وتوقدها وانت تتلو القسم بالعدد المذكور فانه يظهر لك خيال يهز الباب فامره بالدخول واطلب منه المعاهدة فيشترط عليك شروطه فاقبلها منه فانه يتصرف في الخطف وجلب الاخبار والكشف عن الكنوز وعن السرقات وجلب الاسحار وعلاج المريض وهلاك الظالم وينزف الدم والقاء الحمي والصداع وتحريك الجماد واخراج العواض واخراج الكنوز وتحريك الجماد وبخوره المستكي التركي ولبان ذكر وجاوي وهذه الاسماء التي تذكرها : بآل2 ططيال2 حطط 2 بطط2 بطاطا 2 شط2 شطط2 طاسا2 طيطاط2 هطها 2 بلخ2 بلطخليشا2 اشوشايق2 عليوث2 علما2 عالمين 2امين-->-->-->

استاد کاکاوند :

مرد بی مورد : شاعر محمد سعید رضایی (دهه هفتاد )

و جمله را که نوشتید بچه ها ، نقطه

و سبز می شود آرام و بی صدا نقطه

به راه می افتد کوپه کوپه ، سوت زنان

قطاری از کلمات سیاه تا نقطه

و من که یک کلمه هستم از تومی پرسم

کجاست اول این جمله و کجا نقطه ؟

و تو به گریه می رسی درون کوپه خود

نمی رسیم من و تو به هم چرانقطه ؟

و من که با تو دو سه کوپه فاصله دارم

به گریه می افتم پس قرار ما نقطه !

قطار می پیچد سمت سطر پایینی

و باز مقصد دلگیر کوپه ها نقطه

بیا به کوپه من نحو جمله را بشکن

نپرس در سر خط مانده ایم یا نقطه

ولی اگر ته دره سقوط کردم بعد

نوشته خواهد شد جای تو سه تا نقطه

قطار سوت زد و ایستاد با وحشت

و بعد هر کلمه اشک ریخت با نقطه

و ریل خالی متروک سطر دنگی شد

از ابتدا نقطه تا به انتها نقطه

و دفتر کودک مثل آسمان شده بود

کلاس روشن و جای ستاره ها نقطه

******

تا کشف عطر گندم : مجموعه ترانه های علی احمدی

حس می کنم که بی تو دستام همیشه سردِ

خیلی ازم دور شدی دلم هواتو کرده

تو این همه ستاره شبم نداره سهمی

شایدم تو هم نتونی حس منو بفهمی

روز و شبم سیاه این همه کار بخته

زنده بگورم اینجا تنهایی خیلی سخته

دلم پر از گلایست پر از دریغ و ای کاش

تو قعی ندارم کمی به فکر من باش

قول و قرار موندن زمزمه های پیوند

از تو جدا نمیشم به عاشقانه سوگند

دنیا وفا نداره با همه دلخوشی هاش

دلم هوات کرده مواظب خودت باش

*****

فال حافظ :

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

یار باز آید و با وصل قراری بکند

( قبلا کامل آن را قرار دادم )

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 252 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

افسانه شعبان نژاد:

نشسته ام لب ایوان و خیره ام به خیابان

به خنده های حبابی، به این همه غم پنهان

به آبهای کثیفی که غرق خواب زلالند

چنارهای بلندی که غرق فکرو سوالند

به سوی این همه عابر، به سوی این همه ماشین

به سوی این همه چشمی که خیره مانده به پایین

کسی به فکر پرنده، کسی به فکر هوا نیست

نگاه منتظری در کنار پنجره ها نیست 

*********   

محمدعلی اینانلو:

آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

 سهیل محمودی 

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 242 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

صبا راد :

هنوز در خواب های من دختر مسافریست  که کفش هایش را زیر بید مجنون کنار جاده گم می کند .

هنوز درخواب های من دختر ترسانیست که فانوس به دست در سیاهی کوچه  به دنبال رد پایی آشنا از خودش می گردد .

هنوز درخواب های من دختر چشم به راهیست که ، که لب پنجره می نشیند و فال حافظ می گیرد .

هنوز درخواب های من دختر بی حواسیست که نمی داند قرار است برود یا بماند .

هنوز درخواب های من دختر طلسم شده ایست که هرشب گل سرخش را نوازش می کند تا مبادا اندوه خاک سپاریه گل برگ های پژمرده زود تر از قرار معمول هردوشان را به خواب ابدی فرو ببرد .

همیشه و هنوز درخواب های من دختر بی تابی شبیه من است که از خاطراتش ابر می سازد و بر آتش دلِ تنگش می باراند .

من به رویا بودن محکومم . رنگ آدمی زادی نخواهم گرفت .

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 262 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

محمد رضا طاهری : ( شاعر )

چشمهایم دچار تشویش اند

نوری از هیچ سو نمی بینم

جز تصاویر تار پشت سرم

چیزی از رو به رو نمی بینم

در من این ازدحام و همهمه چیست؟

تو بگو که رفیق من بودی

من کسی را در این جهان شلوغ 

مثل تو راستگو نمی بینم

اشک هایم تمام شد

حالا تو بیا گریه کن که من دیگر

ردی از بغض های نشکسته

در مسیر گلو نمی بینم

دردها گنگ ، غصه ها مبهم

حرف هایم برای گفتن نیست

تو بگو از غمم که من خود را

مرد این گفتگو نمی بینم

غصه خوردی که اشک های مرا

همه دیدند و آبرویم رفت

من که درچشم های این مردم

قطره ای آبرو نمی بینم

عشق یک مصحف مقدس بود

هرکسی دست زد به خطی از آن

من که دربین این همه عاشق

یک نفر با وضو نمی بینم

گفتی آن تک سوار می آید

با خبرهای خوب از این راه

چه شد آن تک سوار ، راه کجاست ؟

خبر خوب کو ؟ نمی بینم .

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 263 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

محمد سام قریبیان : (نویسنده : نیلوفر لاری پور)

گوش بسپار به نجوای پرنده های مهاجر .

صدای پرنده هایی که از دور دست می آید و انگار تا هزار سال دیگر هم ، تکراری نمی شود .

همان که شب ها روی سجاده ای از گلهای نیلوفر ، نام تو را زمزمه می کنند .

از تو چیزی می خواهند که رویایشان شود .

رویایشان دور نیست . دیر نیست . همین نزدیکیست .

در نسیم جریان دارد و در باران می وزد .

گوش بسپار به آوای غریبی که گلهای مرداب مدام تکرار می کنند .

صدای خنک باد در لابه لای نیزار های عاشق که مسهور از عطری از سرزمین های ناشناخته اند .

 می دانم  این آرامش و سکوت دشت ، به حرمت نام زیبای توست . پس تکرار می کنم نامت را .

تو نیز همراهم کن با نسیمی که قراراست سلام این دشت را به تو برساند . مثل قاصدک .

همراهم کن با هرچه روشنیست . همراهم کن با هرچه به سوی تو جریان دارد .

گوش کن به همهمه ی غبار سبزی که از چشم های درخت پیر جاری شده .

می چرخد و به آسمان می رسد . ترانه می خواند و اوج می گیرد . مرا از غبار کمتر ندانید .

من هم راه رسیدن به تو را پیدا می کنم . فقط کمی به من فرصت بده .

بی شک تو همان خدایی . همان قادر و جاودان و بی تکرار .

تو زبان تمام موجودات را می دانی . به درد دل عاشق من گوش کن .

سخت است اما من می خواهم بازبان بی زبانی با تو سخن بگویم .

توانش را به من ببخش تا کلماتی را که به بال این چکاوک ها سنجاق کرده ام به سویت پرواز دهم .

توقعم زیاد نیست . رویایم بی نهایت است . مگر تو همین را نمی خواستی .

 روی سجاده ای از گلهای نیلوفر مرداب ، در این سکوت عاشقانه ، هم صدا با شب و ستاره ، نام زیبای  تو را زمزمه می کنم .

این زمزمه ، دهانم را شیرین می کند .

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 293 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

پریناز ایزدیار :

تو نیستی اما ... وقتی به تو فکر می کنم صدای آب را در رگهای خاک می شنوم .

گل سرخ حیاط در آینه نگاهم زود به زود می شکفد و آسمان پر از پروانه و بادبادک می شود .

تو نیستی اما ... وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک تر می آید ، ابرهای سیاه دور می شوند و باران هر وقت که بگویم می بارد .

تو نیستی اما ... وقتی به تو فکر می کنم تو را می بینم . در باغچه ایستاده ای و به گلها آب می دهی .

*******

کیوان ساکت اف : ( قیصر امین پور )

یک کلبه ی خراب و کمی پنجره

 
یک ذره آفتاب و کمی پنجره 


ای کاش جای این همه دیوار و سنگ

 
آیینه بود و آب و کمی پنجره 


در این سیاه چال سراسر سوال


چشم و دلی مجاب و کمی پنجره

بویی ز نان و گل به همه می رسید

با برگی از کتاب و کمی پنجره

موسیقی سکوت شب و بوی سیب

یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 275 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

علیرضا معینی :

قنبر علی تابش :

لکنت گرفته پنجره از شوق صحبتش

تاریک مانده ماه ز فرط خجالتش

از بس که تند می تپداز پشت پنجره

مبهوط مانده قلب من از قصد قربتش

من مانده ام که موج گناهان خلق چیست ؟

در پیشگاه وسعتِ دریای رحمتش

چشم طمع به حور و بهشتش نبسته ام

می ترسم از ادامه هجران حضرتش

ماه مبارک است من مات مانده ام

تا با چه شعرِ تازه کنم شکر نعمتش

شعرم تمام گشت و او ناسروده ماند

یعنی که در خیال نگنجد حقیقتش

******

تو سراب موج گندم  ، تو شراب سیب داری

تو سر فریب ، آری! تو سر فریب داری

لب بی وفای او کی به تو شهد می چشاند

چه توقعی است آخر ، که تو از طبیب داری

شب دل بریدن ماست ، چه اتفاق خوبی

چمدان ببند بی من ، سفری قریب داری

پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا

که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری

شاعر : فاضل نظری

******

شاعر علیرضا قزوه :

مي‌يي خواهم كه حالم را بداند

برايم تا سحر «حافظ» بخواند

                                  

شفا‌بخشِ دلِ بيمار باشد

«الهي‌نامۀ» عطّار باشد

 

مي‌يي كز هر رگش «الله» جوشد

خط جورش خطايم را بپوشد

 

مي‌يي خواهم كه تا خويشم برد راه

مي‌ لبريز «حمد» و «قل‌هو‌الله»

 

... شب قدر است تا دل پر بگيرد

مي‌يي خواهم كه قرآن سر بگيرد

 

شب قدر است و صبح سرنوشت است

مي‌يي خواهم كه تاكش از بهشت است

 

مي‌يي كه روز و شب در ذكر هوهوست

مي‌يي كه هر سحر «حيّ علي...» گوست

 

شما باران هوهو ديده بوديد؟!

ميِ «حيّ علي... » گو ديده بوديد؟!

 

مي‌يي خواهم مي‌يي از خمّ لبّيك

ميِ «لبّيك، الّلّهم لبّيك»

 

مي‌يي خواهم برقصاند فلك را

مي‌ «يا ليتنا كنّا معك» را

 

مي‌يي خواهم كه "يا مولا" بگويد

حسينم وا، حسينم وا، بگويد

 

جهان مست و زمين مست و زمان مست

بيا ساقي كه ما رفتيم از دست

 

خرابم كن كه آبادم كني باز

فنايم كن كه ايجادم كني باز

 

دخيلي بسته‌ام بر گردن جام

دلم را جامي از مي كن سرانجام ...

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 317 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

بهنام تشکر :

دوست داشتم الان جای تو بودم . ساکت و آروم یه گوشه میشنسم و فقط نگات می کردم . گاهی وقتا ، یه کلام می گفتم و ختم کلام می شد . تو از اول هم همین قدر آروم و خونسرد بودی .  

دوست داشتم جای تو بودم . آره . و اون وقت هربار با سکوت تو ککمم نمی گذید. البته این سکوت و این تظاهر به آرامش ، جزء ترفندهای توِ. مگه نه ؟

من که می دونم تو الان از من نگران تری . خوبم. همین طور ادامه بده . همین طور پیش برو . خیلی دوست دارم ببینم تا کی توان ادامه دادن داری . بی خود شونه بالا ننداز و نگو برای من که اهمیتی نداره . من خودم این نمایشنامه ای رو که داری بازی می کنی و نوشتم . پرده آخرشم بلدم .

می دونم . اما اینم می دونم این ، آرامش قبل از طوفانِ . اما نمی دونم خدا به داد من برسه یا به داد تو . حتما اینو شنیدی که دنیا همیشه به مراد آدم نمی چرخه . یه روزم تو باید پیاده بشی تا من سوارشم و خوب اسبم و برات بتازونم . من بی صبرانه منتظر این روزم . به قول شاعر : نور به قبرم بباره ... که عاشق توام .

من تمام این حرفا رو می گم و تو فقط داری نگاه می کنی . دروغ نباشه البته گاهی هم لبخند می زنی .

واقعا دوست داشتم الان جای تو بودم . از حد نگذریم گاهی همین سکوت تو ، همین نگاهت ... آرومم می کنه . البت با خودم می گم بابا من دیگه چه موجودیم . دوست دارم جای تو باشم و بفهمم چطور با سکوتت همه چیز و حل میکنی . من که سر درنمی آرم . الان دارم آروم آروم ، آروم  میشم . تموم این مدت من حرف زدم و تو نگاه کردی . البته گاهی هم خندیدی .

ببین من دوباره جادو کردم . ببین دیگه من چه موجودیم .

بازم که داری می خندی . الان بخند . همین الان هم دوست دارم جای تو باشم .

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 282 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:51

با بوی ربنای تـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـو
ماه دلتنگی های من
افطار میکنم خاطرات
نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودنت را
خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 279 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:43

یادت هست…؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود…؟!
و من سکوت کردم…
دیدی …! جاده جایی نرفت…!
آن که رفت ، تو بودی
راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را 

خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟!...
ما را در سایت خدایا خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تــو ؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایوب شرفی sharafi19 بازدید : 271 تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 ساعت: 1:43